عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندمو پارو زنان سوی تو فرستارم
وقتی به ساحل نگاه تو رسیدتو چشمانت را بستی و قایقم غرق شد
برای اشکی که هیچگاه جرئت هق هق شدن نداشت
برای اشکی که خشک شد اما رفتنت را باور نداشت
برای تمام لحظات گذشته و آینده ام
برای آنچیزی که آنرا خوب یا بد نامیده ام
نظرات شما عزیزان:
گاهی دلت از سن و سالت میگیرد..
میخواهی کودک باشی..
کودک به هر بهانه ای به اغوش غمخواری پناه میبرد..
و اسوده اشک میریزد..
بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی...
میخواهی کودک باشی..
کودک به هر بهانه ای به اغوش غمخواری پناه میبرد..
و اسوده اشک میریزد..
بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی...