باران که می بارد ...
بغض هم در چشمان من می شکند ...
و قطره های اشک من گم می شود در قطره های باران ...
و این چنین است که
کسی اشکهایم را نمی بیند ...
باران که می بارد ... بغض هم در چشمان من می شکند ... و قطره های اشک من گم می شود در قطره های باران ... و این چنین است که کسی اشکهایم را نمی بیند ...
نبودنت هم زيباست
من که با نغمه ی پر سوز تو عادت دارم
مرا به خانه دلت مهمان کن! عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری بعضی وقتا دلم می خواد دستمُ بذارم زیر چونم
بي تو هرگز نمي شود تكرار،
رفتنت بهانه نمي خواهد
در ساحل کنار دریا ایستاده
وتنها بودن قـدرت ميخواهد که روزی مي گفت : تنهايت نمی گذارم!!
يک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد, بغضي نفس و گلوي او را آزرد
ز مردم دل بکن یاد خدا کن خدا را وقت تنهایی صدا کن در آن حالت که اشکت می چکد گرم غنیمت دان و ما را هم دعا کن قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد ایمان به جز ازعشق علی پایه ندارد گفتم بروم سایه لطفش بنشینم گفتا که علی نور بود سایه ندارد
صفاي اشك وفاي غم
غصه نخور ، اي دل بي كسم گريه نكن گلم ، همه كسم رسم دنيا بي وفاييه دلكم دل من ، بغضتو بشكن غريبگي نكن با من ببار مثل ابر بهار ...دل من اونيكه تو رو شكسته ، خدا جوابشو مي ده ، ببار مثل ابر بهار به وسعت نديدن نگاهت خسته ام طاقت دوري ندارم چگونه بشكافم فاصله هاي تمام نشدني جدايي را چگونه بشكنم ثانيه هاي سنگين دوري را
هیچ کس تنهائيم را حس نکرد بركه طوفانيم را حس نکرد او که سامان غزل هايم از اوست بی سر و سامانيم را حس نکرد
دوباره شب شد و رفتم به ناکجای خودم خدايا ... عاشقان را با غم عشق آشنا كن به غم هاي دگر غير از غم عشقت رها كن تو خود گفتي كه در قلب شكسته لانه داري
ببين قلبم شكسته جانا به عهد خود وفا كن يكي بود يكي نبود يه پرنده خسته بود مثل تنهايي ماه تو خودش نشسته بود
خدايادستم به اسمانت نميرسداماتوكه دستت به زمين ميرسد بلندم كن.... خدايا...
یکی بود تو قصمون وفا نکرد ... رفت و پشت سرشم نگاه نکرد ... یکی بود زندگیشو هوس سوزوند ... آبروش رفت و دیگه اینجا نموند ... یکی بود یکی نبود و یک پری ... یه بغل عاشقی های سرسری ... کی بود اون که طاقت گریه نداشت ... عاشق هوس شد و تنهام گذاشت ... کی بود کی بود اون تو بودی ... کاشکی از اول نبودی ... شاید باید می فهمیدم که قلب تو پر از ریاست ... دوست دارم گفتن تو درست مثل باد هواست
خداوندا: مگر نه اینکه من نیز چون تو تنهایم؟ "پس مرا دریاب" و به سوی خویش بازگردان؛ دستان مهربانت را بگشا، که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم
با تو که حرف می زنم ، صدامو صاف می کنم
ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ ﮔﻔﺖ: ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ؟
|
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
|