به وبلاگ من خوش آمدید
|
جایی نرو… نرو از پیش من دو شنبه 2 مرداد 1391 19:57
 سخن عشق
در این بازار نامردی بهدنبال چه می گردی؟
بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست. آواره شدن ,حکایت سختی نیست. از پاکی اشکهای خود فهمیدم ؛ لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
چهار شنبه 21 تير 1391 17:44
سخن عشق
باز در کلبه ی عشق ، عکس تو مرا ابری کرد.
عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشم مرا جاری کرد
چهار شنبه 21 تير 1391 17:36
سخن عشق
بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز... غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز... چهار شنبه 21 تير 1391 15:35
سخن عشق
من میبافم و تو میبافی.... من برای تو کلاه...تا سرت را گرم کند...!! تو برای من دروغ.... تا دلم را گرم کنی!!....
چهار شنبه 21 تير 1391 14:45
سخن عشق چهار شنبه 21 تير 1391 12:14
سخن عشق
میدونی ... نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد! دو شنبه 19 تير 1391 12:15
سخن عشق خواستم با تو باشم گفتند با تو بودن گناه است خواستم در کنارت باشم گفتند خیانت است خواستم فراموشت کنم...
انگار خود را فراموش کرده ام
می خواهم با یاد تو باشم
کاش و ای کاش
دو شنبه 19 تير 1391 11:53
سخن عشق
بهانه می کند دلم هوای عاشقانه را هوایی دل تو ام بهانه بهانه ها اگر اسیر و بی کسم محتاج یک همنفسم تا آخرین حد سکوت تا لحظه سرد نبود باز حضورت یک بهانه واسه ماندن عاشقانه کاش امیدم بیش از این بود هرم دستات همنشین بود کاش دوباره می رسیدی طعم عشقو می چشیدی ...کا ش
دو شنبه 19 تير 1391 11:32
سخن عشق
ILove you
دوستت دارم
دو شنبه 19 تير 1391 11:4
سخن عشق
همسفر تنها نرو بذار تا با هم بریم سرنوشتمون یکی هر دو مون مسافریم همسفر تنها نرو ، بذار تا منم بیام سخته دل کندن از این شهر و دل بستگی ها موندن از خونه جدا ، با همه خستگی ها جون به لبهام رسیده تا به کی دربدری گرد غربت روتنم ، که بازم باید بری بذار تا خستگی از این تن خسته بره سخته دل بستگی از شهر دل بسته بره گوش به قصه هات میدم ، شهر غربت راه دور !
یک شنبه 18 تير 1391 19:24
سخن عشق
تنها نرو.. این راه را خیلی ها رفتند و گم شدند بعضی ها هم راهشان بیراهه شد من کسی را میشناسم که بلد راه است اگر با او باشی هیچ کجا و هیچ وقت هیچ راهی را گم نمیکنی میدانی او کیست؟ آری... خدا!!!
یک شنبه 18 تير 1391 19:19
سخن عشق
نرو
در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان قلبم به پایت افتاده است نرو لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم نرو..... نگذار دوباره تنها شوم.... نرو.....
یک شنبه 18 تير 1391 13:18
سخن عشق
این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم حتی نفس‌های مرا از من گرفتند دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم باید خدا هم با خودش روراست باشد من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر
یک شنبه 18 تير 1391 13:5
سخن عشق
یک شنبه 18 تير 1391 12:57
سخن عشق
دستاتو می گیرم، نرو یک شنبه 18 تير 1391 12:53
سخن عشق
دنبــــــال کســـــی نیستـــم کــــه وقتــــی میگـــــم میـــــرم ؛
یک شنبه 18 تير 1391 11:47
سخن عشق
منو ببخش
ساده و بی بهانه به وسعت دلت آسمونیت به دوری دل و من تو به قشنگی چشمای دریای ایت تو رو قسم می دم به جون شاپرک تو رو قسم می دم به بازی بچه ها بی من سفر مرو بی من سفر مرو
یک شنبه 18 تير 1391 11:6
سخن عشق |
پیوندها
|
تبادل
لینک هوشمند